دهه اول محرم سال 1404 را در حالی پشتسر میگذاریم که «ایران» عزیزتر از هر زمان دیگری تبدیل به وجه اشتراک ایرانیان شده است و این باور جمعی، با همآوایی مادحین برای عجین شدن نغمههای ملی با فرهنگ عاشورایی، نمود درخشانتری هم نسبت به قبل پیدا کرده است. نوحهخوانی بهعنوان یکی از مظاهر فرهنگ ملی سوگواری در ایران، بازنمایی جذابی در بخشی از خاطرات سینمایی ما داشته است که همزمان با تاسوعا و عاشورای حسینی، بازخوانی این خاطرات را خالی از لطف ندیدیم.
به گزارش فیلمنیوز، نوحهخوانی فراتر از نسبتی که با آیینها و مراسم مذهبی دارد، قطعهای درخشان از پازل فرهنگ جمعی ایرانیان است؛ مرثیههای بسیاری در قالب نوایی آهنگین و متناسب با دستگاههای موسیقی ایرانی در طول زمان، تبدیل به فصل مشترکی از خاطرات شنیداری ما برای سوگواری شدهاند و گاه مرثیهخوانی برای معصومین و بزرگان دینی، تبدیل به مرهمی برای زخمهای شخصی و التیامی برای دردهای جمعی میشود. چه اینکه بزرگان هم توصیه کردهاند در مواجهه با داغ عزیزان خود، به بازخوانی مرثیه و روضه معصومین و بهطور خاص حضرت اباعبدالله(ع) پناه ببریم و شاید به همین دلیل هم آیین عزای سیدالشهدا در طول قرنها، بخشی جداییناپذیر از فرهنگ ایرانزمین بوده است.
نوحهخوانی و عزای جمعی یکی از مهمترین مظاهر این فرهنگ است که هر از گاهی، بازنمایی تأثیرگذاری در برخی از فیلمهای سینمای ایران هم داشته است. همزمان با تاسوعا و عاشورای حسینی و در روزهایی که ققنوس «ایران» به تازگی از خاکستر جنگ سربرآورده تا بیش از گذشته به «ایرانی بودن» خود پناه ببریم، در این گزارش به بازخوانی سکانسهای خاطرهانگیز نوحهخوانی در برخی از فیلمهای ایرانی پرداختهایم.این گزارش متمرکز بر سکانسهای «نوحهخوانی» است و طبعا در زمینه بازنمایی فرهنگ عاشورا و ارجاع به باورهای جمعی ایرانیان و آیینها و مناسک سوگواری حسینی، سکانسها و فیلمهای دیگری هم میتوانست به این فهرست ضمیمه شود.
افق | رسول ملاقلیپور | 1367
فیلم سینمایی«افق» را رسول ملاقلیپور در سال 1367 ساخت. فیلمی که در ادامه ساختههای قبلی این کارگردان، تبدیل به تجربه ارزشمند دیگری برای شکلگیری ژانر «دفاع مقدس» در سینمای ایران شود. این فیلم روایتگر عملیات رزمندگان ایرانی برای فتح اسکلۀ راداری الامیه در عراق است و بازیگرانی همچون جهانبخش سلطانی و سیدجواد هاشمی در آن ایفاگر نقشهای ماندگاری بودند.
درباره سکانس نوحهخوانی؛ رسول ملاقلیپور بهعنوان کارگردانی برخاسته از فرهنگ جبهه و دفاع مقدس، از همان فیلمهای اولیه خود همواره تلاش داشت تا بخشی از تجربه زیسته خود را به زبان تصویر درآورد. نوحهخوانی به همان سبک و سیاقی که در جبههها وجود داشت هم جزو همین تجربه بود که بهطور مشخص در فیلم «افق» در دو سکانس شاهد بازنمایی آن هستم. در سکانس معروفی از این فیلم، نیروهای عراقی که در حال شنود مکالمات ایرانیان هستند با نوایی غریب مواجه میشوند و از رمزگشایی آن عاجز میمانند. این صدا، همان صدای مداحی رزمندگان ایرانی است که در ادامه همین سکانس شاهد آن هستیم. سکانس مداحی معروفتر اما جایی است که در شب عملیات رزمندگان گرد هم حلقه میزنند و به سینهزنی میپردازند. این سکانس با نوای «بمیرید بمیرید» با صدای مسعود کرامتی، در حافظه بسیاری از سینمادوستان ماندگار شده است.
پناهنده | رسول ملاقلیپور | 1372
رسول ملاقلیپور هم مانند دیگر سینماگران برخاسته از سالهای جنگ، از دهه هفتاد دوربین خود را از خط مقدم به شهر آورد اما روایتگر «بچههای جنگ» باقی ماند. «پناهنده» در سال 72 و با داستان دو فرد بریده از گروههای معاند خارج از کشور ساخته شد. سعید و بنفشه از سلطه فردی به نام «زاپاتا» به ایران فرار میکنند و روایت فیلم مرتبط با تعقیب آنها توسط زاپاتاست. این دو در ایران، به رزمندهای پناه میبرند و در خانه او ساکن میشوند اما شر گذشته، دامن آنها را رها نمیکند.
درباره سکانس نوحهخوانی؛ نزدیک شدن سعید و بنفشه به بسیجیای به نام علی که هنوز با خاطرات و آرمانهای سالهای دفاع روزگار میگذراند، آنها را با جماعتی دلبسته به فرهنگ جبهه آشنا میکند. سایه زاپاتا حالا فراتر از این دو فراری، جمع بزرگتری را تهدید میکند. در یکی از سکانسهای پایانی فیلم شاهد دورهمی دوستانه این جماعت هستیم که فرهنگ نوحهخوانی و سینهزنی جمعی را از خط مقدم به خلوت خود در شهر آوردهاند. ملاقلیپور با بهرهگیری از تدوین تصاویر و فلاشبک به صحنههای جنگ، سکانسی درخشان از سینهزنی جمعی این همرزمان با نوای ماندگار «من غریب خلوت تنهاییام، سوزد از غم سینه سودایام…» خلق کرده است؛ نوایی با موسیقی حماسی محمدرضا علیقلی و صدای مسعود کرامتی.
دستهای خالی | ابوالقاسم طالبی | 1385
این یکی از خاصترین و متفاوتترین نمونههای پخش یک قطعه مداحی در یک فیلم سینمایی محسوب میشود. ابوالقاسم طالی در میانه دهه 80 این فیلم را با درخشش زندهیاد خسرو شکیبایی و مریلا زارعی در نقشهای اصلی کارگردانی کرد. ایده محوری فیلم که در نامگذاری آن هم مشهود است، دستهای خالی یک رزمنده و جانباز در مواجهه با حسین ابن علی(ع) است. امیرحسین جانباز اعصاب و روان است و پس از سالها دخترش به اتهام واهی یک قتل در آستانه اعدام قرار دارد. او باید از فردی دائمالخمر برای نجات دخترش رضایت بگیرد و این فرد هم پسری به کما رفته در خانه دارد.
درباره سکانس نوحهخوانی؛ هرچند برخی از سکانسهای فیلم در مجلس عزای حسینی و دستهجات سینهزنی به تصویر درآمده اما سکانس مدنظر در این گزارش سکانس پایانی است. ولی مقتول با بازی مسعود رایگان، امیرحسین را با تمسخر «دیوانه حسین» خطاب میکند و برای او شرط میگذارد که تنها در صورتی رضایت میدهد، که او بتواند شفای فرزندش را از «حسین(ع)» بگیرد. در سکانس پایانی امیرحسین خطاب به او میگوید که در مواجهه با اباعبدالله(ع) دستش خالی بوده و نتوانسته چیزی از او بخواهد. در پلان پایانی و همزمان با خروج امیرحسین از ویلای پدر مقتول، فرزندش پلک میزند و شفا مییابد. در نسخه به نمایش درآمده از فیلم در جشنواره فجر سال 85، درست روی همین تصویر صدای مداحی سیدذاکر با مطلع «اگه دیوونه ندیدهای به ما میگن دیوونه…» گذاشته شده بود. مرحوم سید جواد ذاکر معروف به «سیدذاکر» در آن مقطع از مداحان سرشناسی بود که با برخی حاشیهسازیهای دیگران فعالیت رسمی او تحتالشعاع قرار گرفت. به دلیل همین حواشی استفاده از این قطعه روی فیلم در جشنواره فجر، بازتابهای بسیاری داشت. بعدتر اما در اکران رسمی و نمایش عمومی فیلم، این قطعه مداحی، جای خود را به موسیقی فیلم داد.
یه حبه قند | رضا میرکریمی | 1390
فیلم «یه حبه قند» در زمره فیلمهای مهم و پربازیگر در کارنامه فیلمسازی سیدرضا میرکریمی قرار دارد. فیلمی که میرکریمی بعد از «به همین سادگی» آن را کارگردانی کرد و روایتگر تدارک یک خانواده یزدی برای ازدواج آخرین دختر خانواده است. پسند با بازی نگار جواهریان در آستانه یک تصمیم بزرگ برای آیندهاش قرار دارد و اتفاقاتی پیشبینی نشده، احوالات خانواده را از شادی به عزا تبدیل میکند.
درباره سکانس نوحهخوانی؛ مرگ دایی عزت، اتفاقی کلیدی در روایت «یه حبه قند» است. مرگ دایی، بهعنوان بزرگ خانواده، خواستگاری از پسند را به آینده موکول میکند و حالا همه اعضای خانواده داغدار شدهاند. در این میان مادر پسند و خواهر دایی عزت، با بازی سهیلا رضوی، سکوت در پیش گرفته و حتی گریه نمیکند. همین وضعیت دامادها را نگران کرده و به فکر میافتند تا با روضهای او را به گریه وادارند و دلش را سبک کنند. حمید با بازی هدایت هاشمی داوطلب میشود و در برابر نگاه متعجب دیگر اعضای خانواده شروع به زمزمه و نوحهخوانی میکند؛ «بنشین تا به تو بگویم زینب… غم دل با تو بگویم زینت… خواهر من» همین نوحهخوانی ساده، اشک خواهر را در داغ برادر جاری میکند و اینگونه سیدرضا میرکریمی، یکی از ماندگارترین سکانسهای نوحهخوانی را در سینمای ایران به ثبت رساند.
من و زیبا | فریدون حسنپور | 1390
فیلم «من و زیبا» از تجربههای ناموفق سینمای ایران در حوزه پرداختن به مضامین مذهبی است که به پشتوانه ستارههای اصلیاش، در کانون توجه قرار گرفت و بعدتر هم بریدههایی از آن به حافظه جمعی سینمادوستان راه پیدا کرد. داستان فیلم درباره پیرمردی گوشهنشین به نام موسی که در سالهای دور با اسبش در حوزه تنفروشی زنان فعالیت داشته و حالا تصمیم به توبه گرفته است اما اطرافیان هنوز او را با گذشتهاش قضاوت میکنند. نقش موسی را در فیلم پرویز پرستویی ایفا کرده و نقش پسرش جعفر را شهاب حسینی.
درباره سکانس نوحهخوانی؛ موسی باور دارد که تنها اباعبدالله(ع) میتواند شفیع او برای توبه از گناهان گذشتهاش باشد و به همین دلیل نذر دارد که با اسبش زیبا، در آیین تعزیه «ذوالجناج» در روستا نوحهخوانی کند. اهالی به دلیل صیانت از اعتبار این آیین جمعی، مخالف حضور موسی و مشارکت او در مراسم هستند اما سلسله اتفاقات به سمتی میرود که اهالی روستا سراغ او میآیند. سکانسهای پایانی فیلم مربوط به نوحهخوانی موسی با بازی پرویز پرستویی و سینهزنی اهالی است که بهعنوان بریدهای از فیلم «من و زیبا» سالهاست در دهه محرم مورد توجه کاربران فضای مجازی هم قرار میگیرد.
تنگه ابوقریب | بهرام توکلی | 1396
فیلم «تنگه ابوقریب» اولین و تا به امروز تنها تجربه فیلمسازی بهرام توکلی در ژانر دفاع مقدس محسوب میشود. فیلمی که در همکاری با سازمان اوج و با نقشآفرینی بازیگرانی همچون جواد عزتی و امیر جدیدی به تولید رسید تا روایتگر یکی از مقاطع کمتر روایتشده در تاریخ تحولات جنگ تحمیلی عراق علیه ایران باشد. داستان فیلم پیرامون تلاش یک گردان برای صیانت از تنگه استراتژیک ابوقریب در مقابل نفود لشگر زرهی دشمن روایت میشود.
درباره سکانس نوحهخوانی؛ در بخشی از فیلم که نیروهای عملیاتی در حال اعزام به منطقه ابوقریب هستند و شخصیتهای اصلی فیلم هم در پشت یک ماشین اعزام نیرو حضور دارند، از «عزیز» میخواهند تا برای تغییر حال و هوای افراد، نوحهای را زمزمه کند. زندهیاد علی سلیمانی ایفای نقش «عزیز» را در فیلم برعهده داشت و در همین موقعیت پس از خواندن چند بیت آذری درباره مقام حضرت عباس(ع)، شروع به مداحی درباره رشادتهای ابالفضل میکند و سایر همرزمان هم با سینهزنی او را همراهی میکنند. نوای صادقانه علی سلیمانی و فضای حاکم بر جمع همرزمان، سکانسی به یادماندنی در این فیلم خلق کرده است.
موقعیت مهدی| هادی حجازیفر | 1400
یکی از موفقترین روایتهای سینمایی درباره شهدای شاخص دفاع مقدس در یک دهه گذشته، همین فیلم «موقعیت مهدی» به کارگردانی هادی حجازیفر بوده است. فیلمی که در واقع نسخهای سینمایی از سریال «عاشورا» محسوب میشود و هر چند روایتگر برشهای از زندگی شهیدان مهدی و حمید باکری است اما در لابهلای روایت خود شخصیتهای جذاب دیگری را هم خلق کرده است. فیلم در جشنواره فجر خوش درخشید و بعدتر اکران عمومی موفقی هم داشت. همین روزهای اخیر هم شاهد بازپخش مینیسریال «عاشورا» از تلویزیون بودیم.
درباره سکانس نوحهخوانی؛ در روایت اپیزودیک فیلم «موقعیت مهدی» یکی از تماشاییترین اپیزودها «من مهدی باکری نیستم» بود. اپیزودی که شخصیت محوری آن خسرو ملازاده از همرزمان شهید باکری بود و روحاله زمانی ایفای نقش او را برعهده داشت. خسرو در میدان جنگ، با خبر شهادت رفیق نزدیکش محمد مواجه میشود و میخواهد پیکر او را از میدان جنگ به عقب بازگرداند. او در حافظهاش خاطرهای دور را مرور میکند. زمانی که پای خسرو در میان جاده آسیب میبیند و محمد او را به دوش میکشد تا به خانه بازگردند. خسرو همانطور که روی دوش رفیق خود است، از او میخواهد در عید غدیر، صیغه برادری بخوانند و برای مسیر هم پیشنهاد میدهد محمد روضه حضرت عباس(ع) را برایش بخواند. مداحی سوزناک محمد در میان جادههای یخزده، با موسیقی دلنشین فیلم، به نوای آذری مداحی برای ابالفضل(ع) متصل میشود. علاوهبر این سکانس، هادی حجازیفر برای تیتراژ ابتدایی فیلم و سریال خود هم استفادهای تماشایی از سینهزنی جمعی رزمندگان گردان عاشورا در سالهای جنگ داشته و از یک نوحه آذری بهجای موسیقی تیتراژ، روی تصاویر آن استفاده کرده است.