فیلمهای «وس اندرسون» یا آدم را مسحور میکنند یا بهکل شکست میخورند. من از طرفداران آثار اولیهاش هستم؛ تا فیلم The Grand Budapest Hotel. اما The French Dispatch بیش از حد تصنعی و شیرین بود؛ بیهیچ عمق عاطفیای که بهترین فیلمهایش دارند، بی آن شهود دردآلودی که زیر نقاب لودگی پنهان است، بیآن پیوند با دوران کودکی. Asteroid City حتی بیشتر گرفتار ادا و اطوار بود، و گاه به ورطه پارودی میافتاد. اما فیلم The Phoenician Scheme یک ماجراجویی لذتبخش است که علیرغم کاستیهایی در زمینه مفاهیم، در نهایت بهتر از دو فیلم قبلی این کارگردان ظاهر میشود. در ادامه با نقد این فیلم همراه ویجیاتو باشید.
برخلاف چند آثار قبلی وس اندرسون، این یکی داستانی برای روایت دارد، نه مجموعهای از رخدادهای پراکنده. از تمام سبکپردازیهای آشنای اندرسون بهره میبرد، اما تمرکز اصلیاش آنها نیست؛ چیزی که در فیلمهای اخیرش برعکس شده بود. در اینجا، زبان سینمایی خاص خود را بدیهی و طبیعی فرض میکند، نه آنکه مدام آن را به رخ بکشد. در مصاحبهای اخیر، خودش هم بهنوعی اعتراف کرد که «دستخط بصری»اش بدل به باری سنگین شده که حواس مخاطب را از محتوای اصلی پرت میکند: «میشه گفت کار منه… ولی برای من، هر فیلم داستان متفاوتیه، شخصیتهایی متفاوت، و پروژهای کاملاً جدید.» حتی با لحن معترضی گفته بود: «من خودمم، نه کسی شبیه خودم… تنها چیزی که میخوام اینه که مردم فیلم رو همونطور که هست ببینن، نه صرفاً بهخاطر شباهتش به فیلمهای قبلی.» در سالهای اخیر، این کار سخت شده بود. اما این بار نه.
این بار، رؤیاپردازیهای مصنوعی با رنگهای پاستلی و دیالوگهای خشک و بیحالتِ همیشگی اندرسن، به پسزمینهای برای چیزی تیرهتر، پیچیدهتر و تلختر از نظر سیاسی بدل شدهاند. این چرخش، اصطکاکی میان فرم و محتوا ایجاد میکند و به «نویز» بیرونی اجازه میدهد وارد دنیای جادویی فیلم شود. مهارت فنی فیلم انکارناپذیر است، اما همین ساختار عجیبوغریب، در نهایت و وقتی صحبت از انتقال مفهوم میشود مثل مینهایی است که خود سازنده در مسیرش کاشته و حالا خودش ناگزیر آنها را منفجر میکند.
طرح داستان، بهشکلی کلاسیک، اندرسونی است: با شخصیتهایی مبهم و چندلایه. «ژا ژا کوردا» (در یکی از معدود نقشهای اصلی بنیسیو دل تورو) میلیاردر گوشهگیر و متوهمیست که با اعتمادبهنفس بیمارگونهاش، دختر یگانهاش «لیزل» را که راهبهای متعهد است و شش سال است با پدرش حرف نزده، بهعنوان وارث تمام داراییهایش منصوب میکند. لیزل با بیمیلی، بهصورت آزمایشی، این نقش را میپذیرد؛ بالاخره با مردی بیایمان طرف است. پول نمیتواند ایمان بخرد (و نه خانواده را)، اما ژاژا بیوقفه در تلاش است تا خلافش را ثابت کند. و چه تلاشی! ۹ پسر، برخیشان فرزندخوانده، را در خوابگاهی کنار عمارت مدیترانهایاش جمع کرده، به امید آنکه یکی از آنها اینشتین بعدی از آب دربیاید.
او همچنین دست به دامن معلم خصوصیای میشود که حالا به دستیار اجراییاش تبدیل شده، کسی که با آشفتگی تمام وارد این میدان شده. نفر قبلی در همین نقش، در جریان سوءقصدی که به ژاژا شد، تکهپاره شد.
هسته عاطفی فیلم همین رابطه در حال تحول پدر و دختر است؛ رابطهای که خود اندرسون اذعان میکند ریشه در دو چیز دارد: رابطهاش با پدر همسرش، فؤاد معلوف، بازرگان لبنانیای که فیلم به او تقدیم شده، و این واقعیت که خودش دختری نهساله دارد. در دل تمام این جنون و شلوغکاری، میتوان آن منشأ صمیمی را احساس کرد: وس اندرسونِ کلاسیک، دوباره، از نو.
تحولی محسوس در لحن، فیلم The Phoenician Scheme را تعریف میکند. فیلم با همان بازیگوشی آشنای اندرسون آغاز میشود: پیچیدگی زبانی، صحنهآراییهای متقارن، و حرکات دوربین بهطرز وسواسگونهای هندسی. اما بهتدریج، دنیای بیرون شروع به نفوذ میکند: هیئتی دولتی بازارهای جهانی را دگرگون میکند، جاسوسان خارجی افشا میشوند و خشونت انقلابی کمونیستی واقعاً به ثمر مینشیند. حتی خودِ خدا نیز دیداری با ژاژا دارد؛ او در برزخی گیر افتاده میان جلب محبت دختر خیّر و معنویتگرایش و رنجی که ناگزیر برای بهدستآوردن آن همه ثروت بر جهان تحمیل کرده است.
در این کشاکش، پالت رنگها تغییری نمیکند، کمدی فیزیکی احمقانه همچنان ادامه دارد، اما حالوهوا تیره میشود؛ چرا که اندرسون درگیر نبردی با چیزی میشود که متاسفانه شهامت رویارویی واقعی با آن را ندارد: میرایی طبقه یک درصدی. در نهایت همین عدم شهامت هم بزرگترین آسیب را به فیلم وارد کرده و مانع از تبدیل آن به یکی از بهترین آثار اندرسون میشود.
دنیای بیرون دارد به فرایند خلاقانه اندرسون نفوذ میکند؛ فرایندی که معمولاً درونگرایانه و گریز از واقعیت است. با این حال، گرچه حضور مفاهیمی چون تعرفههای تجاری و سلطه اقتصادی یک درصدیها بهوضوح قابل مشاهده است، اما ساختار دوقطبی و سبک خاص فیلمسازی اندرسون مانع میشود که حرف معناداری دربارهشان زده شود. او بیشتر مشتاق آن است که در نقطه تلاقی فیلم نوآر و دولتهای میلیاردرمحور، یک لغزشِ خندهدار خلق کند تا آنکه با شهامت و صداقت، واقعاً وارد بحث شود. نتیجه، ضعیف از آب درمیآید. فرم فیلمهایش، جهانهای خیالی، طنزآمیز و مبهم، میتوانست بستری برای تأمل بر مضامین جدی باشد. شاید عجیب هم نباشد که مؤلفی که سبک بصریاش اینچنین کالاییشده و مصنوعی بازتولید شده، در برابر خشونت عریان سرمایهداری دموکراتیک احساس بیگانگی کند؛ حتی اگر یکی از درونگراترین و بیمصالحهترین هنرمندان نسلش باشد.
شکست فیلم، صرفاً غم تلاشی نافرجام برای یافتن طنز در ذهن یک مرد درگیر آیندهی ثروتش نیست. غم آنجاست که درمییابیم حتی منسجمترین رژیم زیباییشناختی هم نمیتواند برای همیشه دنیای واقعی را پشت در نگه دارد. برای فیلمسازی که امپراتوریاش را بر پایهی کنترل، تقارن و عایقسازی وسواسگونه ساخته، فیلم The Phoenician Scheme شبیه نوعی تسلیم نرم در برابر هرجومرج است. با وجود اینکه با داستانی سرگرمکننده طرف هستیم، نمیتوان از مأموریت اصلی شکستخورده فیلم چشمپوشی کرد: تأمل بر فناپذیری یک غول تجاری که شعارش این است: «اگه چیزی سد راهت شد، صافش کن.»
اندرسون، این مؤلف سرسخت جهانهای ظریف و منظم، حالا فیلمی ساخته درباره زمانی که سر و صدای بیرونی، سیاست، اقتصاد، معنویت، چنان بلند میشود که دیگر نمیتوان نادیدهاش گرفت؛ فیلمی درباره اینکه میراث قدرت و ثروت هم، درست مثل باقی ما، فناپذیر است. در دنیایی که میلیاردرها بیانیه صادر میکنند و با مصونیت اجرایی سیاست اقتصادی وضع میکنند، در جهانی که زیباییشناسیها در ویدیوهای شصتثانیهای بیوقفه تقلید میشوند، حتی اندرسون هم نمیتواند واقعاً با آن چیزی کنار بیاید که ما را یک گام به آسمان نزدیکتر میکند.
فیلم The Phoenician Scheme با وجود اینکه یک ارتقا نسبت به دو ساخته قبلی وس اندرسون محسوب میشود، نه منسجمترین فیلم اوست، نه پراحساسترین. نه خندهدارترین است و نه محبوبترین خواهد شد. اما شاید صادقانهترین فیلمش باشد. فیلمی است درباره از دست دادن ایمان. ایمان به نظامهایی که میسازیم و امیدی لرزان که شاید در میان فروپاشیشان هنوز چیزی راستین بتوان یافت.
60
امتیاز ویجیاتو
فیلم The Phoenician Scheme تلاشی است درخشان اما ناکامل از وس اندرسون برای رهایی از سایه سبک بصری خودش و مواجهه با دنیای بیرون. برخلاف آثار اخیرش، اینبار داستانی منسجم دارد و سعی میکند در دل جهان پاستلی و تقارنزدهاش، مفاهیم تیرهتری چون میراث قدرت، شکست ایمان و بحران سرمایهداری را به تصویر بکشد. هرچند فیلم از نظر فرم چشمنواز است و لحظاتی از آن حالوهوای صمیمی آثار کلاسیک اندرسون را تداعی میکند، اما در انتقال مفاهیم سیاسیاش میلنگد. این فیلم نه پراحساسترین و نه موفقترین اثر اوست، اما شاید صادقانهترینشان باشد: روایتی از شکستن سکوت، از مواجهه با هرجومرج بیرونی، و از تزلزل ایمان در دل نظم زیباشناسانهای که دیگر قادر به حفظ خودش نیست.