این روزها در بهمن ماه ۱۴۰۳ در آستانەیِ رسیدن ۴۶مین سالگرد انقلاب اسلامی ایران هستیم؛ انقلابی که با تمام فراز و فرودهای پیش رویش به پنجمین دهه حیات خود رسیده است. همه میدانیم که انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۹ میلادی) یکی از مهمترین رویدادهای سیاسی و اجتماعی قرن بیستم بود که نه تنها ساختار سیاسی کشور خودمان ایران را دگرگون کرد، بلکه تأثیرات عمیقی بر روابط بینالمللی، بهویژه روابط ایران و غرب، گذاشت.
اما نکته مهم اینجاست که سینمای غرب، به عنوان بازتابدهنده فرهنگ و سیاست غربی، از همان ابتدا به این رویداد توجه نشان داد و تلاش کرد تا آن را از منظر خود روایت کند. اکنون این یادداشت «ویجیاتو» به بررسی این روایتها و تحلیل بازنمایی ایران و انقلاب اسلامی در سینمای غرب میپردازد. ما در این مطلب بر روی عناصری مانند روایت، شخصیتپردازی، تصویرسازی و پیامهای سیاسی و فرهنگی متمرکز میشویم که هالیوود در طول تمام این سالها به آن پرداخته است.
بازنمایی ایران در سینمای غرب و هالیوود
سینما به عنوان یکی از مهم ترین رسانههای نوین در عصر حاضر، علاوه بر اینکه به بازنمایی جامعه میپردازد، خود نیز الگوهایی به جامعه ارائه میدهد. در نتیجه به سبب تأثیرگذاری بالای این رسانه، این الگوها به سرعت در جامعه رواج پیدا میکند. بنابر همین الگو، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به سبب ماهیت فرهنگی و سیاسی این انقلاب، نگاه غرب به ایران در مقایسه با پیش از انقلاب، بسیار تغییر کرد و در نتیجه، رسانههای غرب نیز به تبعیت از سیاستهای حاکم بر آنها، رویکرد متفاوتی اتخاذ کردند که در آثار تولیدشده درباره ایران مشهود است.
در این میان یکی از مهم ترین محورهایی که سینمای هالیوود پس از انقلاب اسلامی ایران تلاش کرده است به مردم جهان القا کند تصویری تهدیدآمیز و افراط گرایانه و غیرمنطقی از مردم ایران بوده است. با نگاهی به گذشته به سادگی میتوان یافت که سینمای غرب، بهویژه هالیوود، به عنوان یکی از قدرتمندترین ابزارهای فرهنگی و رسانهای، نقش مهمی در شکلدهی به تصویر ایران و انقلاب اسلامی در ذهنیت جهانی مردم ایفا کرده است.
با بیان یک مثال ساده که دو فیلم «آرگو» و «۳۰۰» است میتوان دید که چگونه این بازنماییها تحت تأثیر روایتهای سیاسی، تاریخی و فرهنگی غرب قرار گرفتهاند. سینمای هالیوود اغلب تصویری یکجانبه و کلیشهای از ایران ارائه میدهد که بازتابدهنده تنشهای سیاسی بین ایران و غرب، بهویژه ایالات متحده، است.
کلیشهسازی و دیگری سازی ایرانیان در سینما
سینمای غرب اغلب ایران و ایرانیان را بهعنوان بیگانه یا دشمن نمایش میدهد. این کلیشهسازی در فیلمهایی مانند «۳۰۰» به وضوح دیده میشود، جایی که ایرانیان (پارسیان) بهعنوان دشمنانی ظالم و بیرحم نشان داده میشوند. این تصویرسازی نه تنها بازتابدهنده نگاه تاریخی غرب به شرق است، بلکه میتواند به عنوان استعارهای از روابط مدرن بین ایران و غرب نیز در نظر گرفته شود. این فیلم ساخته «زک اسنایدر» کارگردان یهودی آمریکایی با الهام از جنگ تاریخی «ترموپیل» در سال ۴۸۰ پیش از میلادی، نبرد ۳۰۰ سرباز یونانی با لشگر «خشایار شاه» را روایت میکند.
این اثر که در دهه اول قرن بیست و یکم به نمایش درآمد، تاریخ پرشکوه و تمدن باستانی ایران را هدف گرفته، اثری که خشایار شاه را پادشاهی زنباره و سربازان ایرانی را موجوداتی «دیوآسا»، «خونخوار»، «وحشی» و «غارتگر» به تصویر در آورده است. توهین و جسارت به تاریخ باستانی ایران و ایرانیان در این اثر سینمایی، به حدی بود که واکنش سریع رسمی و غیر رسمی ایرانیان در سراسر جهان را برانگیخت و سازندگان و گردانندگان پشت صحنه این اثر هالیوودی را سرگردان کرد.
اما هالیوود در کنار «اسلام هراسی»، از روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی، رویکرد «ایران هراسی» را در دستور کار خود قرار داد و تلاشهای فراوانی برای ارائه تصویری غیرواقعی از این حادثه تاریخی و دستاوردهای آن کرد. اما شاید سیاست مستقل و غیروابسته انقلاب اسلامی ایران، زنگ خطر را برای آمریکا و کشورهای همسو با اهداف استکباری کاخ سفید به صدا در آورد؛ از این رو مقابله با بسط و پیچش جهانی ندای انقلاب در دو پروژه در دستور کار قرار گرفت: «مهار» و «ایران هراسی».
بنگاه های سینمایی وابسته به هالیوود در سالهای ابتدایی جنگ تحمیلی، برای جبران شوک ناشی از شکستهای خود در جنگ تحمیلی با ساخت فیلم سینمایی «شیرین وحشی»، تصویری متفاوت از رزمندگان ایرانی به جهانیان عرضه کردند. در این فیلم که با بازتاب جهانی و با «پروپاگاندا» سیاسی همراه بود، نگاه رحمانی رزمندگان ایرانی به اسرای عراقی حذف و تصویری خشن از آنان ارائه شد. در یکی از سکانسهای این فیلم، تصویری از اسیر عراقی ارائه میشود که توسط رزمندگان ایرانی به بدترین نحوه شکنجه شده و کشته میشود.
اثری دیگری که در هالیوود با رویکرد «ایران هراسی» ساخته شد، «بدون دخترم هرگز» نام داشت، فیلمی که در تلاش بود، چهرهای «افراطی مذهبی نهادینه شده در خانواده مسلمان ایرانی» را به تصویر در آورد. این فیلم بر اساس رمان «بتی محمودی» همسر آمریکای فردی به نام «بزرگ محمودی» با بازی «سالی فیلد» و «آلفرد مولینا» به کارگردانی برایان گیلبرت در سال ۱۹۹۱ میلادی در «حیفا» واقع در فلسطین اشغالی ساخته شد. در این اثر سراسر تحریف، داستان زنی آمریکایی روایت میشود که به درخواست همسر ایرانی خود به تهران سفر میکند، اما مشاهده برخی رفتارها سبب «فرار» وی از ایران میشود. در این فیلم ارزشهای دینی به شکل هدفمند به سخره گرفته شده و به خشونت مردان ایرانی، افراطی گری، قواعد خشک مذهبی و کینه توزی خانوادههای ایرانی پرداخته شده است.
تمرکز بر گروگانگیری سفارت آمریکا
یکی از مهمترین موضوعاتی که سینمای غرب به آن پرداخته، ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران در سال ۱۹۷۹ است. فیلمهایی مانند «آرگو» بر این واقعه متمرکز هستند و آن را به عنوان نمادی از تنشهای بین ایران و آمریکا نمایش میدهند. در این فیلم و آثار مشابه آن، ایرانیان اغلب بهعنوان افرادی خشن و غیرمنطقی نشان داده میشوند، در حالی که آمریکاییها قربانیان بیگناه این رویداد هستند.
این فیلم که بر اساس ماجرای نجات شش دیپلمات آمریکایی از ایران ساخته شده است، با وجود موفقیت تجاری و دریافت چندین جایزه اسکار، به دلیل تحریفهای تاریخی و نمایش یکجانبه از ایرانیان مورد انتقاد قرار گرفت. در این فیلم، ایرانیان اغلب بهعنوان افرادی خشن و غیرمنطقی نشان داده میشوند، در حالی که آمریکاییها قهرمانانی هستند که با شجاعت و هوشمندی از یک موقعیت خطرناک نجات مییابند.
بن افلک در اثر سینمایی خود با دستمایه قرار دادن ماجرای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران، قصهای را روایت میکند که در آن جاسوسان سازمان سیا در سال ۱۹۷۹ میلادی در لباس مبدل تهیهکنندگان یک فیلم به ایران وارد شده و ۶ دیپلمات آمریکایی را آزاد میکنند.
روایت یکجانبه از ماجرای گروگانگیری چیزی است که در این اثر بن افلک خودنمایی میکند. فیلم آرگو به طور کامل بر روی نقش آمریکاییها در نجات دیپلماتهای خود متمرکز است و آنها را به عنوان قهرمانانی شجاع و باهوش نشان میدهد. در مقابل، ایرانیان بهعنوان افرادی خشن، غیرمنطقی، و خطرناک تصویر میشوند. نکته برجسته پیرامون این اثر آن است که فیلم آرگو برای افزایش قوسهای دراماتیک اثر، برخی جزئیات تاریخی را تغییر داده است. برای مثال، در فیلم نشان داده میشود که دیپلماتهای آمریکایی در فرودگاه تهران با خطرات جدی مواجه بودند، در حالی که در واقعیت چنین نبوده است.
بنابراین آرگو با این رویه خود بهعنوان بخشی از دیپلماسی عمومی آمریکا عمل میکند و تصویری منفی از ایران ارائه میدهد که با سیاستهای خصمانه آمریکا علیه ایران همسو است. در نتیجه این فیلم به توجیه تحریمها و فشارهای بینالمللی علیه ایران کمک میکند. همچنین فیلم با نمایش ایران به عنوان یک کشور خطرناک و غیرقابل اعتماد، کلیشههای منفی غرب درباره ایران را تقویت میکند.
اما به نظر من دوستانی که میخواهند بازخوانی واقعه «۱۳ آبان» را فراتر از سینمای هالیوود بهتر درک کنند، باید به دنبال مطالعه کتاب «ایستگاه خیابان روزولت» باشند. کتابی جامع، خواندنی و مفید درباره مناسبات امنیتی آمریکا با دودمان پهلوی تا قبل از انقلاب و همچنین توطئههای امریکا علیه ایران تا سال ۵۸. محمد محبوبی نویسنده جوان و خوش قلم این کتاب در واقع فراتر از تسخیر سفارت امریکا در تهران توانسته سلسله اطلاعات تاریخی مفیدی را به مخاطب امروزی خودش ارائه کند.
باید توجه داشت که این کتاب گزارشی متقن و پرفایده از یک حادثهی مهم در تاریخ انقلاب یعنی تسخیر لانهی جاسوسی در سال ۵۸ است. این کتاب پُرکنندهی یکی از خلأهای رسانهئی و تبلیغاتی ماست. جایی که سینمای هالیوود با راحتی دیدگاه یکجانبه خود را با اثری همچون آرگو به مخاطب جهانی القا میکند. پس باید از نویسندهی این کتاب و تلاش ارزشمندش قدردانی شود بخاطر اقدام هشیارانهاش در این عرصهی مهم. نثر کتاب روان و رسا و تحقیق و تحلیلهای آن منطقی و صادقانه و قانعکننده است. البته نقدی نیز به سینمای ایران است که نه اثری شایسته از نظر داستانی و نه از نظر تکنیکی در این مورد تولید نکرده است.
نگاه انتقادی به انقلاب اسلامی ایران
اما بسیاری از فیلمهای غربی که به ایران پس از انقلاب میپردازند، نگاهی انتقادی به نظام جمهوری اسلامی دارند. این فیلمها اغلب بر مسائلی مانند سرکوب سیاسی، محدودیتهای اجتماعی، و نقض حقوق بشر تمرکز میکنند. برای مثال، مستند «Iranian Taboo» به بررسی وضعیت حقوق بشر و آزادیهای فردی در ایران میپردازد و تصویری تاریک از زندگی در ایران پس از انقلاب ارائه میدهد. «سنگسار ثریا» محصول ۲۰۰۸ دیگر اثر سینمایی ساخت هالیوود با چنین نگاهی است. این فیلم ضمن انتقاد از عمل سنگسار، تلاش دارد در قالب داستانی پرکشش و عاطفی تصویری متوحش از ایرانیان نشان دهد.
خیلی روشن میتوان این نگاه هالیوود را در چند کلمه ترجمه کرد: جنگ نرم و تأثیرگذاری بر افکار عمومی. جنگ نرم معنی روشنی دارد. جنگ نرم به استفاده از ابزارهای غیرنظامی مانند رسانه، فرهنگ، و تبلیغات برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی، تغییر ارزشها، و تضعیف نظامهای سیاسی مخالف اشاره دارد. اما هدف سینمای آمریکا در این میان چیست؟ آمریکا از طریق هالیوود و رسانههای جهانی تلاش میکند تا تصویری منفی از انقلاب اسلامی ایران ارائه دهد و آن را به عنوان یک نظام سرکوبگر، غیردمکراتیک، و تهدیدکننده صلح جهانی معرفی کند.
این تصویرسازی به منظور تضعیف مشروعیت نظام جمهوری اسلامی در سطح جهانی و کاهش حمایتهای بینالمللی از ایران انجام میشود. البته هالیوود پیشتر همین کار را مقابل اتحاد جماهیر شوروی و روسیه کنونی و حتی کوبا نیز به کار برده و در آثار زیادی تفکر یکسو گرایانه و تند خود را به مخاطب جهانی القا کرده است.
از سوی دیگر جدا از موفق بودن یا نبودن انقلاب ایران به عنوان یک حکومت؛ هدف تولید آثار ضد ایرانی تضعیف ایدئولوژی انقلاب اسلامی به عنوان الگویی الهامبخش برای جهان است. چه به عنوان یک ایرانی به این مفهوم باور داشته باشید یا نه، انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک جنبش ضداستعماری و ضداستکباری، الهامبخش بسیاری از جنبشهای آزادیبخش در جهان، بهویژه در منطقه خاورمیانه، بوده است. آمریکا با تضعیف تصویر این انقلاب، تلاش میکند تا از گسترش ایدئولوژی مقاومت و استقلالطلبی جلوگیری کند.
بنابراین مقابله با گفتمانی به نام مقاومت که این روزها زیاد نامش شنیده میشود، یک ایده روشن برآمده از سینمای هالیوود و دنبالهروهای آن است. هالیوود و رسانههای غربی با نمایش ایران به عنوان یک کشور افراطی و خطرناک، سعی در بیاعتبار کردن گفتمان مقاومت و عدالتخواهی دارند که از سوی ایران برآمده از انقلاب اسلامی تبلیغ میشود.
شاید خیلی از جوانان امروزی ما بگویند این سخنان و این نگاه عقبمانده و دور از واقعیت است؛ اما هرکجای سیاستهای هالیوودی و سینمای غرب را نگاه کنید، سر و ته آن منفی و به سود آمریکایی است که خود درگیر هزاران ظلم آشکار در جهان و البته نگاهی نژادپرستانه درون خودش بوده است. هالیوود و رسانههای غربی با تولید محتواهایی که سبک زندگی غربی را تبلیغ میکنند، تلاش دارند تا نسل جوان ایران را از ارزشهای ابتدایی انقلاب دور کنند. ابزار آنها نیز تخریب هویت ملی و مذهبی از طریق سینما و رسانه است. هالیوود و سینمای غرب با نمایش ایران به عنوان یک کشور عقبمانده و افراطی، تلاش میکند تا هویت ملی و مذهبی ایرانیان را تضعیف کند و آنها را به سمت پذیرش ارزشهای غربی سوق دهد.
آمریکا این روزها خیلی روشن از رسانهها و هالیوود برای توجیه سیاستهای خصمانه خود علیه ایران، مانند تحریمهای اقتصادی و فشارهای دیپلماتیک، استفاده میکند. با نمایش ایران به عنوان یک تهدید جهانی، آمریکا تلاش میکند تا جامعه بینالمللی را برای حمایت از این سیاستها متقاعد کند. برای مثال توجیه مداخلات نظامی یکی از آنها است. در مواردی، هالیوود با تولید فیلمها و سریالهایی که ایران را به عنوان یک کشور تروریستپرور نشان میدهد، به توجیه مداخلات نظامی احتمالی علیه ایران کمک میکند. آمریکا از رسانهها و هالیوود به عنوان بخشی از دیپلماسی عمومی خود استفاده میکند تا تصویر خود را به عنوان مدافع دموکراسی و حقوق بشر تقویت کند و در مقابل، ایران را به عنوان ناقض این ارزشها معرفی کند.
نتیجهگیری
آمریکا با استفاده از رسانهها و هالیوود به دنبال تأثیرگذاری بر افکار عمومی جهانی، تضعیف ایدئولوژی انقلاب اسلامی، و توجیه سیاستهای خصمانه خود علیه ایران است. این اقدامات بخشی از یک جنگ نرم گسترده است که هدف نهایی آن تضعیف نظام جمهوری اسلامی و کاهش نفوذ منطقهای و بینالمللی ایران است. شکی نیست که این انقلاب درون خودش کاستیهای فراوانی دارد که این روزها نمود اصلی آن در فشار اقتصادی و فاصله طبقاتی به چشم میآید. اما اگر اصل یک انقلاب را به عنوان یک عامل دگرگون کننده امری مثبت بدانیم، پس باید از اصول اولیه آن نیز دفاع کرد.
در نتیجه یکی از راه و روشهایی که در این مسیر نمود بهتری پیدا میکند سینماست. سینمایی که در کشور ما پر از ضعف است، اما در سمت هالیوود با قدرت ایدئولوژی خود را دنبال میکند. ایدهای که اگر با آن مقابله نشود، از اساس دیگر چیزی به عنوان فرهنگ ایرانی به جای نخواهد ماند. اما مقابله با این اقدامات نیازمند تقویت دیپلماسی فرهنگی، تولید محتواهای متقابل، و ارائه تصویری واقعبینانه و متعادل از ایران به جهانیان است.
در نتیجه این تحلیل نشان میدهد که رسانهها و هالیوود به عنوان ابزارهای قدرتمند در دست آمریکا برای پیشبرد اهداف سیاسی و استراتژیک این کشور عمل میکنند و از این راه برنخواهند گشت. بنابراین بازنمایی ایران و انقلاب اسلامی در سینمای غرب عمدتاً تحت تأثیر روایتهای سیاسی و تاریخی غرب، بهویژه ایالات متحده، قرار دارد. این بازنماییها اغلب کلیشهای و یکجانبه هستند و بر روی تنشهای سیاسی و رویدادهایی مانند گروگانگیری سفارت آمریکا متمرکز میشوند.