logo logo

موضوع وبلاگ، اخبار و مجله نسل بعدی برای شما برای شروع به اشتراک گذاری داستان های خود از امروز!

فیلم و سریال

نقد و بررسی Drop (رهایی)‌

خانه » نقد و بررسی Drop (رهایی)

avatar
Author

نویسنده


  • 2025-05-06

فیلم Drop محصول سال ۲۰۲۵ آمریکا یک تریلر روان‌شناختی به کارگردانی کریستوفر لندون (Christopher Landon) و نویسندگی جیلیان جیکوبز (Jillian Jacobs) و کریس روچ (Chris Roach) می‌باشد که توسط استودیوهای Blumhouse و Platinum Dunes تهیه شده. بازیگران اصلی فیلم عبارتند از مگان فیهی (Meghann Fahy) در نقش ویولت، براندون اسکلنر (Brandon Sklenar) در نقش هنری، ویولت بین (Violett Beane)، جیکوب رابینسون (Jacob Robinson)، جفری سلف (Jeffery Self)، اد ویکس (Ed Weeks) و تراویس نلسون (Travis Nelson).

ویولت، مادری بیوه، پس از سال‌ها تصمیم می‌گیرد دوباره وارد دنیای قرار ملاقات شود. اما شب قرار، در یک رستوران شیک، اتفاقی غیرمنتظره رخ می‌دهد. او از طریق یک اپلیکیشن به نام DigiDrop پیام‌هایی تهدیدآمیز دریافت می‌کند. فرستنده ناشناس او را مجبور می‌کند دستورات خطرناکی را بدون اطلاع دیگران انجام دهد؛ در غیر این صورت، جان پسر و خواهرش که در خانه هستند، در خطر خواهد بود. حال ویولت باید تصمیم بگیرد که تسلیم شود یا راهی برای مقابله و نجات عزیزانش بیابد.

آغازی پر تنش

نقد فیلم Drop - یه مادر خوب، آدم میکُشه

شروع خشونت‌آمیز در فیلم‌ها اغلب به عنوان ابزاری موثر برای ورود سریع به فضای داستان استفاده می‌شود. این نوع آغاز، با ارائه موقعیت‌هایی حاوی تهدید، تعقیب یا خشونت فیزیکی، بلافاصله مخاطب را با فضای تنش‌زای اثر روبه‌رو می‌سازد. چنین صحنه‌هایی معمولا بدون مقدمه‌ی طولانی، مستقیما به دل بحران می‌روند تا ضرب‌آهنگ فیلم را از همان ابتدا مشخص کنند. در این فیلم نیز همه چیز با خاطره یک خشونت خانگی آغاز می‌شود و از همان ابتدا تم فیلم را بروز می‌دهد.

این نوع آغاز به‌ روشنی بازتابی از ژانر و محتوای فیلم است. وقتی فیلمی با صحنه‌ای خشن یا تهدیدآمیز آغاز می‌شود، غالبا در محدوده ژانرهایی مانند تریلر، ترسناک، جنایی یا اکشن قرار دارد. این صحنه‌ها تنها نقش تحریک مخاطب را ندارند، بلکه به‌ گونه‌ای غیرمستقیم پیام می‌دهند که مضمون فیلم حول محورهایی مانند خشونت، کنترل، اضطراب یا فروپاشی روانی خواهد بود.

در نهایت، نحوه شروع فیلم بر گروه مخاطبان هدف نیز دلالت دارد. فیلم‌هایی با شروع خشن معمولا مناسب گروه سنی بزرگسال هستند و کمتر برای کودکان یا نوجوانان طراحی می‌شوند. از سوی دیگر، این نوع آغاز نشان می‌دهد که فیلم برای تماشاگرانی ساخته شده که علاقه‌مند به تجربه‌های احساسی شدید، تعلیق روانی و فضای پرتنش هستند.

دلهره رکن اصلی اثر

نقد فیلم Drop - یه مادر خوب، آدم میکُشه

تقریبا تمامی فیلم استرس‌آور است. وقتی گفته می‌شود که تقریبا همه سکانس‌ها استری‌آور هستند، یعنی اشاره به فضایی که در بیشتر لحظات فیلم، حس تهدید، اضطراب یا تنش روانی بر مخاطب غالب است. این وضعیت معمولا از طریق عناصر بصری، صوتی و بازی بازیگران به وجود می‌آید؛ مثل نورپردازی کم‌کنتراست، موسیقی دلهره‌آور، قاب‌بندی‌های بسته یا حرکات دوربین ناپایدار. حضور دائمی این فضا باعث می‌شود تماشاگر نتواند حتی برای لحظه‌ای احساس آرامش یا امنیت کند، گویی در هر آن، خطری در کمین است.

چنین رویکردی مزیت و در عین حال نقطه ضعف تلقی شود. از یک‌سو، حفظ فضای استرس‌آور در تمام طول فیلم می‌تواند باعث هم‌ذات‌پنداری عمیق مخاطب با شخصیت اصلی و تجربه‌ی مشترک اضطراب و فشار روانی شود. این شیوه در ژانرهای تریلر روان‌شناختی و ترسناک به شدت موثر است. از سوی دیگر، نبود تنوع در ضرب‌آهنگ یا لحظاتی برای تنفس روانی می‌تواند باعث خستگی ذهنی و عاطفی مخاطب گردد و تاثیرگذاری لحظات اوج را کاهش دهد.

از نظر معنایی، تداوم این فضا معمولا بر بحران شخصیت اصلی، تنهایی، عدم کنترل یا تهدید دائمی دلالت دارد. این نوع روایت بیانگر دنیایی است که در آن حتی لحظات عادی نیز با اضطراب آمیخته‌اند و مرز بین واقعیت و توهم یا امنیت و خطر دائما در حال فروپاشی است. فیلم‌هایی که از این رویکرد استفاده می‌کنند، اغلب تفسیرهایی از شرایط روانی، اجتماعی یا تکنولوژیک معاصر ارائه می‌دهند؛ جایی که انسان درگیر فشارهای بی‌وقفه است.

در نهایت، پیوستگی سکانس‌های دلهره‌آور در صورتی موفق خواهد بود که با هدف مشخص روایی و زیبایی‌شناختی طراحی شده باشد، نه صرفا برای ایجاد هیجان سطحی. چنین انسجامی اگر درست اجرا شود، می‌تواند تجربه‌ای قوی، ناراحت‌ کننده اما تاثیرگذار خلق کند که مدت‌ها در ذهن مخاطب باقی بماند. فیلم مورد نظر موفق شده که احساس دلهره را حداقل در دو سوم ابتدایی تا حد امکان به بیننده تزریق کند و دائما صبر و دلهره مخاطب را با اوج و تعلیق‌های بیشمار بسنجد.

تکنیک کارگردان Drop

نقد فیلم Drop - یه مادر خوب، آدم میکُشه

تکنیک‌های کارگردانی که به ایجاد فضای ذهنی و درونی برای شخصیت‌ها می‌پردازد، یکی از ویژگی‌های کلیدی در این اثر سینمایی است که قصد دارد ابعاد روان‌شناختی یا فلسفی شخصیت‌ها را عمیق‌تر بررسی کند. زمانی که کارگردان به سکانس‌هایی اشاره می‌کند که در آن‌ها شخصیت‌ ویولت در دنیای ذهنی و افکار خود غرق می‌شود، معمولا این حرکات و تغییرات در نور، صدا و فضای بصری به‌طور هوشمندانه‌ای برای انتقال حس درونی شخصیت و تضاد آن با دنیای بیرون به کار می‌رود. این تغییرات در نور و فضای انفرادی نشان‌دهنده‌ فاصله گرفتن شخصیت از واقعیت و غرق شدن در اضطراب یا تفکرات خود است.

نورپردازی در این نوع سکانس‌ها به عنوان یک ابزار اساسی برای انتقال درونی‌ترین احساسات و افکار شخصیت عمل می‌کند. وقتی نور تغییر می‌کند، به‌ویژه در مواجه با پاساژ‌های حسی کاراکتر اصلی، این تغییر می‌تواند به عنوان یک نشانه بصری برای دگرگونی در وضعیت روانی شخصیت تعبیر شود. مثلا نور کم‌سوی تیره و خاکستری، نشان‌ دهنده سردرگمی، انزوا یا افکار اضطراب‌آور شخصیت اول می‌باشد. این تغییرات از نور طبیعی و روشن به نور تاریک و سایه‌دار تبدیل می‌شوند که در اینجا خود نماد انزوا، بحران داخلی یا تعلیق است.

تکنیک‌ مورد نظر به همراه محو شدن اجسام اطراف، معمولا به‌ ویژه در ژانرهای روان‌شناختی، درام یا حتی ترسناک کاربرد دارند، چرا که کمک می‌کنند تا مخاطب درک بهتری از پیچیدگی‌های ذهنی شخصیت‌ها پیدا کند. کارگردانی که از این روش‌ها استفاده می‌کند، نشان می‌دهد که هدفش تنها نمایش رویدادهای بیرونی نیست، بلکه به‌دنبال آن است که دنیای درونی شخصیت‌ها را کشف و به تصویر بکشد. با استفاده از فضای انفرادی، شخصیت به نوعی در برابر مخاطب قرار می‌گیرد و این نشان می‌دهد که کارگردان قصد دارد ارتباطی عمیق‌تر و پرمعناتر با تماشاگر برقرار کند.

همچنین، استفاده از فضاهای انفرادی در کنار تغییرات در نورپردازی، به‌طور موثری به تم‌هایی همچون تنهایی، اضطراب، فرار از واقعیت و بحران‌های درونی اشاره دارد. این شیوه نه‌ تنها به توسعه‌ شخصیت کمک می‌کند، بلکه می‌تواند رابطه مخاطب با آن شخصیت را به‌طور مستقیم تحت تاثیر قرار دهد. در این نوع سکانس‌ها، کارگردان با برجسته‌سازی تجربه‌ فردی شخصیت و تکیه بر واکنش‌های درونی او به جای واکنش‌های بیرونی، تجربه‌ای سینمایی خلق می‌کند که عمیق‌تر و تثیرگذارتر از یک روایت صرفا ظاهری است.

در نتیجه، کارگردان توانسته از این ابزارها به‌ درستی و به‌ صورت هوشمندانه استفاده کند، این تکنیک‌ها نه‌ تنها به جذابیت و پیچیدگی فیلم اضافه می‌کنند، بلکه به تماشاگر نشان می‌دهند که سازنده اثر حرفی برای گفتن دارد. این نوع کارگردانی با پردازش لایه‌های درونی شخصیت‌ها و تغییرات روانی آن‌ها، دنیای ذهنی و احساسی را به‌طور موثری به نمایش می‌گذارد. این نشان می‌دهد که کارگردان از صرفا تولید سرگرمی فراتر رفته و به دنبال القای پیام‌هایی درباره‌ی انسانیت، روان‌شناسی یا بحران‌های درونی است. تکنیک‌ مورد نظر نشان‌ دهنده‌ عمق و دقت در ساختار روایی فیلم است. این ویژگی‌ها در فیلم به‌درستی پیاده‌سازی شدند، و توانستند آن را از یک اثر صرفا سرگرم‌ کننده به یک اثر هنری ماندگار و پیچیده تبدیل کنند.

تحول ناموزون لحن و ژانر

نقد فیلم Drop - یه مادر خوب، آدم میکُشه

یکی از آسیب‌ زننده‌ترین انتخاب‌ها در روایت فیلم، تغییر ناگهانی لحن و ژانر آن پس از برملا شدن حقیقت است. فیلمی که در ابتدا با فضایی واقع‌گرایانه، تنگ، روان‌پریشانه و مملو از تعلیق آغاز می‌شود، ناگهان به اثری شبیه به یک اکشن تخیلی یا حتی ابرقهرمانی تبدیل می‌شود و این تغییر نه‌ تنها بی‌مقدمه و غیرمنطقی است، بلکه تمام فضای روان‌شناختی‌ را که تا آن لحظه ساخته شده، از بین می‌برد.

یکی از نمونه‌های بارز این سقوط در باورپذیری، صحنه‌هایی است که در آن شخصیت اصلی در ارتفاع یک برج تاب می‌خورد یا به‌طرز معجزه‌آسایی موفق به نجات فرزند خود از کیلومترها دورتر می‌شود. چنین لحظاتی، در فیلمی که تا پیش از آن مبتنی بر اضطراب‌های واقعی، تهدیدهای روزمره و فضای بسته روانی بوده، کاملا بی‌پایه و سطحی به نظر می‌رسند. مخاطبی که تا لحظه‌ افشا، به منطق فیلم اعتماد کرده، ناگهان با صحنه‌هایی روبه‌رو می‌شود که قوانین فیزیک، واقعیت روانی و حتی خود شخصیت‌ها را زیر پا می‌گذارند.

این تحول ناموزون، پیام و هویت اثر را دچار بحران می‌کند. مخاطب دیگر نمی‌داند فیلم قرار است چه چیزی باشد. یک درام روانی درباره مادری تنها و تهدیدهای تکنولوژیک؟ یا یک فانتزی هیجان‌انگیز که قوانین واقع‌گرایانه در آن وجود خارجی ندارد؟ این بی‌ثباتی ژانری باعث می‌شود فیلم هویت واحد خود را از دست بدهد و از دیدگاه روایت‌شناسی، به اثری دوپاره و بی‌انسجام تبدیل شود.

از منظر شخصیت‌پردازی نیز چنین چرخشی به شدت مخرب است. شخصیتی که تا قبل از این ضعیف، شکننده، تحت فشار و درگیر ترس‌های درونی بود، ناگهان بدل به یک قهرمان ماجراجو می‌شود که بدون ترس و با دقتی غیرانسانی در ارتفاع می‌جنگد و جان فرزندش را نجات می‌دهد. این نه تنها غیر قابل‌ باور است، بلکه شخصیت را از اصالت و واقعیت تهی می‌کند. قهرمان‌سازی ناگهانی و بدون زمینه‌سازی روانی، توهینی به پیچیدگی‌های انسانی و روانی شخصیت است.

در نهایت، چنین پایانی نه‌ تنها اثر را در چشم مخاطب جدی، پایین می‌آورد، بلکه نشان می‌دهد که سازندگان یا در پرداخت پایانی ناتوان بوده‌اند یا به‌ جای پایان‌بندی معنادار، راهی آسان اما پر زرق‌وبرق را انتخاب کرده‌اند. این نوع پایان‌های ناگهانی و ناپخته، بیش از آن‌که فیلم را به اوج برسانند، آن را در کلیشه‌ها و بی‌منطقی‌های سینمای عامه‌پسند غرق می‌کنند.

پایانی متفاوت با فضای اول فیلم

پس از گره‌گشایی و برملا شدن حقیقت، فیلم آشکارا کنترل روایت را از دست می‌دهد. جایی که انتظار می‌رود فیلم به اوج روانی خود برسد و از طریق تعلیق‌های عمیق‌تر، بحران شخصیت‌ها را حل کند یا پیام نهایی خود را منتقل سازد، فیلم ناگهان از ریتم و هدف اصلی خارج شده و به سمت کلیشه‌ای‌ترین شکل ممکن از تعقیب و گریز سوق پیدا می‌کند. این تغییر نه‌ تنها ناگهانی، بلکه در تضاد کامل با فضای نیمه‌اول فیلم است.

چنین افتی در روایت، گویای خستگی کارگردان در ایده‌پردازی و ناتوانی در حفظ انسجام مفهومی و احساسی اثر است. در واقع، پس از آشکار شدن راز یا حقیقت نهایی، سازنده به‌ جای پرداخت روان‌شناختی عمیق‌تر، باعث شده مخاطب شاهد صحنه‌هایی پر سر و صدا اما فاقد منطق و احساس باشد؛ صحنه‌هایی که تنها با هدف ایجاد هیجان زود گذر طراحی شده‌اند و هیچ ارتباطی با بستر درونی و دراماتیک داستان ندارند.

تعقیب و گریز نهایی که در فیلم شکل می‌گیرد، نه تعلیق‌آور است، نه واقع‌گرایانه و نه حتی سرگرم‌ کننده. بلکه حرکتی سطحی و شتاب‌زده است که گویی تنها برای پر کردن زمان باقی‌ مانده تا پایان طراحی شده. کارگردان به جای آن‌که به درون شخصیت‌ها بازگردد و عواقب روانی وقایع را به تصویر بکشد، به فرار و درگیری‌هایی پناه می‌برد که بیشتر به آثار اکشن ضعیف شباهت دارند تا یک تریلر روان‌شناختی منسجم. این ضعف در پردازش سکانس‌های پایانی باعث می‌شود که تمام تلاش‌های ابتدایی فیلم برای ایجاد باورپذیری، تنش و عمق، بی‌اثر شود.

مخاطبی که در نیمه اول درگیر فضاسازی دقیق و اضطراب‌های شخصیت اصلی شده، در نیمه دوم با مجموعه‌ای از تصمیم‌های بی‌منطق، کنش‌های اغراق‌ شده و موقعیت‌هایی مواجه می‌شود که انسجام و احترام به هوش مخاطب را به سخره می‌گیرند. در مجموع، کارگردان با کنار گذاشتن تمرکز، زبان بصری و هدف روایی خود در لحظه‌ای که بیش از هر زمان دیگری به آن‌ها نیاز است، فیلم را از یک تجربه سینمایی قابل تامل به یک نمایش سطحی و پراکنده تقلیل می‌دهد. این‌ گونه سقوط روایی، نتیجه‌ نداشتن پایان‌نامه‌ای محکم و یا تلاشی برای راضی‌نگه‌ داشتن مخاطب عام از طریق ابزارهای زرد و تکراری است.

55

امتیاز ویجیاتو

فیلم Drop با وجود نقاط قوتی مانند فضاسازی نفس‌گیر، بازی درخشان مگان فیهی و تکنیک‌های کارگردانی هوشمندانه، در نیمه‌ی دوم با تغییر ناگهانی ژانر و سقوط به کلیشه‌های اکشن، از اثری روان‌شناختی به تریلری نامنسجم تبدیل می‌شود. این تحول ناموزون، باورپذیری روایت و تاثیرگذاری پایانی را تضعیف کرده است. با این حال، تماشای آن به‌ویژه برای علاقه‌مندان به تریلرهای روانیِ نیمه‌اولِ قوی می‌تواند تجربه‌ای جذاب باشد.

منبع

دانلود آهنگ
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

اشتراک گذاری

لینک های مفید