زمین حدود ۴.۵ میلیارد سال پیش شکل گرفت؛ سیارهای جوان و داغ که سطح آن آکنده از ماگما بود و پیوسته زیر بارش شهابسنگها و سیارکها قرار داشت؛ برخوردهایی که دهانههای عظیم بر جای گذاشتند. سنگهای گداخته به پوستهای سخت تبدیل شدند و اقیانوسی پهناور سراسر سیاره را پوشاند؛ جایی که منافذ هیدروحرارتی، آب جوشان ناشی از ماگمای داغ درون گوشته را به بیرون پرتاب میکردند. گفته میشود نخستین اشکال حیات از همین دریای آتشین و نخستین اقیانوس زمین پدید آمدند.
در سال ۲۰۱۳، فسیلهایی از حیات میکروبی که تقریباً همسن زمین بودند در سنگهای بازالتی سوخته از خورشید در استرالیا کشف شد. این ساختارها «استروماتولیت» نام داشتند؛ رسوبات لایهلایهای که بهدست میکروارگانیسمهایی شکل گرفته بودند که زمانی در سیلابدشتهای باستانی میزیستند. قدمت آنها حدود ۳.۵ میلیارد سال تخمین زده شد و قدیمیترین شواهد حیات به شمار میرفتند، تا آنکه چهار سال بعد میکروفسیلهای قدیمیتری با قدمت ۳.۷۷ میلیارد سال در کانادا یافت شد. این یافتهها در بقایای یک منبع هیدروحرارتی باستانی، نظریهای را تقویت کردند که حیات نخستین احتمالاً از چنین محیطهایی سر برآورده است.
با این حال، حتی این بقایای کهن نیز پاسخی به پرسش اصلی نمیدهند: نخستین نیاکان مشترک این موجودات چگونه به وجود آمدند؟ حتی کربن محبوس در کریستالهای زیرکونی با قدمت ۴.۱ میلیارد سال نیز تنها نشانهای مبهم است و قطعیتی به همراه ندارد. بیشتر دانشمندان بر این باورند که ترکیب عناصر ساده و تشکیل مولکولهای پیشزیستی، سرانجام به پیدایش ساختارهایی منجر شد که میتوان آنها را «زنده» دانست.
اما رابرت اندرس، زیستشناس کالج امپریال لندن، ضمن آنکه امکان «خودزایی» حیات (ابیوژنز) را رد نمیکند، احتمال دیگری را نیز مطرح کرده است: شاید حیات بهوسیله موجودات فضایی هوشمند به زمین آورده شده باشد؛ موجوداتی که سیاره را به نوعی «ترافرم» یا قابلزیست کردهاند. او در پژوهشی که در پایگاه علمی arXiv منتشر کرده، نوشت: «گرچه ایدهی ترافرم شدن زمین توسط موجودات فضایی پیشرفته با اصل صرفهجویی علمی (تیغ اوکام) در تضاد است، اما نظریه «پانسپرمیای هدایتشده» که نخستین بار توسط فرانسیس کریک و لزلی اورگل مطرح شد، همچنان یک فرضیهی گمانهزن اما منطقی باقی میماند.»
به بیان سادهتر: احتمال منشأ فرازمینی برای حیات بسیار اندک است، اما از نظر علمی غیرممکن هم نیست و نباید بهطور کامل از آن چشم پوشید.
اندرس در مقالهای با عنوان «احتمال نامعقول بودن هستی» چندین سناریوی نظری برای پیدایش حیات از دل فرایندهای غیرزیستی را بررسی کرده است. او با استفاده از مدلهای ریاضی، زمان لازم برای شکلگیری حیات در شرایط مختلف را محاسبه کرد و دریافت که بسیاری از مولکولهای ضروری برای حیات به سرعت از بین میروند و بنابراین باید خیلی سریعتر از آنچه تصور میشود به ساختارهای پیچیدهتری تبدیل شوند تا بتوانند به شکل میکروبهای اولیه درآیند. این در حالی است که چنین فرایندی با شواهد فسیلی موجود همخوانی ندارد.
او در سناریویی دیگر احتمال دخالت کاتالیزورها در آغاز زنجیرهای از واکنشهای شیمیایی را بررسی کرد؛ اما نتایج همچنان او را به تردید نسبت به وقوع ابیوژنز سوق داد. در بخشی از مقاله میپرسد: «آیا زمین ترافرم شد یا نظم از دل آشوب تحت قوانین خاموش فیزیک سربرآورد؟»
اندرس یادآوری میکند که امروز دانشمندان بهطور جدی درباره ترافرم کردن مریخ یا زهره سخن میگویند؛ بنابراین، اگر تمدنهای پیشرفتهای در کیهان وجود داشته باشند، غیرمنطقی نیست که آنها نیز دست به مداخلاتی مشابه زده باشند؛ خواه از سر کنجکاوی، نیاز یا برنامهریزی.
ایده ترافرم و پانسپرمیای هدایتشده مدتهاست در ادبیات علمی-تخیلی مطرح است؛ از تکسنگ مرموز در فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» تا تمدنهای سایبورگی در «پیشتازان فضا». نظریهای که در دهه ۱۹۷۰ توسط فرانسیس کریک، کاشف ساختار DNA و لزلی اورگل، بنیانگذار فرضیه «دنیای RNA»، پیشنهاد شد و بر اساس آن احتمال داده شد تمدنی فرازمینی برای بقا، بذر حیات را در سیارات قابل سکونت پراکنده کرده باشد.
اندرس تأکید میکند که ذهن خود را برای چنین احتمالی باز نگه داشته است. او در عین حال میگوید هنوز نمیدانیم چگونه میتوان چنین فرضیهای را آزمود و حتی به نقش احتمالی هوش مصنوعی در بازسازی خاستگاه حیات تردید دارد. با این حال اذعان میکند که شاید تصور کنونی ما از حیات، آنچه او «پدیده نهایی برآمده» مینامد، به کلی نادرست نیست، اما ناقص است.